** محمدصالح عزیزمون*** محمدصالح عزیزمون*، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

♥ مطلع عشق ♥

+++ ...... +++

1392/1/19 14:21
382 بازدید
اشتراک گذاری

هو الحبیب.....

عکسایی که از مکه و مدینه داشتم رو به اختصار میزارم.......

عکس کنار وبمه...... لحظات ناب انجام طواف......

اینا سحر بیت الله الحرامه........ آرامش عجیبی داشت........

ایضا سحر بیت الله الحرام........نزدیکای اذان صبح واقعا لحظات زیبایی بود........

تصویری از ناودون طلا رو گرفتم...........

اینجا مکانی است در حیاط مسجد الحرام که محل تولد پیامبر بوده که امروز شده این.......

شاید درست نبینید....... این کوه صفا هست که روشو پارافین زده بودن و دورشو حصار شیشه ای کشیده بودن......

اینجا هم سعی صفا و مروه هست......که به صورت یه سالن سرپوشیده است.....

قله این کوه غار حراء است........

اینجا عرفاته...... اینا خیمه های روز عرفه است.........اللهم الرزقنا.....

حیاط مسجد شجره...... همونجا که ناب ترین حس بندگی رو میکنی...... و میگی: لبیک؛ اللهم لبیک....

دیدن این بچه ها توی حیاط مسجد شجره اشک تو چشام جمع میکنه........ اومدن بگن لبیک.......

 

این چند تا عکس مال سایته........ اینجا خروجی حرم به سمت بقیـــــــــــــــعه......

سهم من از بقیع همین قدر بود....... حسرت پشت پنجرهای بقیع.... اونم نه نزدیک به قبور مطهر.....

.............................


وا غربتااااااااااااااااااااااااا

واغربتااااااااااااااااااااااااااااااااا

وا غربتااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

یـــــــــــــــــا زهــــــــــــــــــــرااااااااااااااااااااااااااا

....................................................................................................................

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

شیدا
19 فروردین 92 15:06
مایه ی افتخاره عزیزم.
خصوصی داری


سلام.....
ممنونم گلم......
مامان تسنيم سادات
20 فروردین 92 18:25
هر بار كه ميام اينجا اول اين شعر رو ميخونم و اشكهام مياد ....
خدا قسمت كنه دوباره بريد عمره
خصوصى دوباره


مامان سیده تسنیم عزیزم..... استفاده کنید خانم...
و تو رو خدا ایام شهادت ما رو از دعا بی نصیب نذارید......
به سیده عزیزم هم بگید که برامون دعا کنه......
مامان مهربان فاطمه
21 فروردین 92 2:17
سلام گل بانو٠٠٠ياد پسر سال عمره ي خودم افتادم٠٠٠٠خدا دوباره قسمت كنه٠٠٠دلم هواي غربت كرده٠٠٠امان از غريبي٠٠٠اللهم الرزقنا


سلام....
اللهم الرزقنا..... به زودی بعد از ظهور آقاجانمون...
فاطمه (مامان محمدسجاد)
21 فروردین 92 11:29
سلام . منو بردید به حال و هوای یکی از بهترین سفرهای عمرم. هرچند تا برکنده شدن ریشه وهابیت دیگه دوست ندارم پول هامو بریزم توی جیب اون وهابی های شیعه کش.
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
و آخر تابع له علی ذلک


سلام خانم.....
الهی آمین به دعاتون....
و اللهم الرزقنا..... بعد از ظهور آقاجونمون به زودی.......
مامان علی اکبر
22 فروردین 92 16:56
سلام خانمی
طرز تهیه قلیه ماهی:
3تا پياز متوسط٢ تا سير كامل رو ريز ريز ميكنيم(با غذاساز راحتره)بعد كمى تو روغن تفتش ميديم بعد سبزى گشنيزهاى خرد شده رو توش ميريزيم كمى تفت ميديم تا كمى روغنش سبز بشه بعد نصف تمرهندى(تمر غذا)رو آب ميكنيم و به مواد اضافه ميكنيم و
اگر هنوز به آب نياز داشت بهش اضافه ميكنيمدر صورتى كه خواسته باشى از تن ماهى استفاده كنى تقريبا 20 آخر تن ماهى رو اضافه ميكنىبعد نمك و فلفل رو ميزنىاگه بخواى از ماهى معمولى استفاده كنى قبلش يه كم توى روغن سرخش ميكنى و به خورشت اضافه میکنیم.(اما به نظر من تن ماهی خوشمزه تره)
نوش جانتون

ببخشید دیر شد


سلام عزیزم.......
ممنونم بابت دستور پخت....
ببخش که به زحمت افتادین.....
مامان نفس طلایی
25 فروردین 92 0:35
شجره ..................
کاش می شد هر لحظه اون قدر به خدا نزدیک بود ....
لبیک اللهم لبیک .......
اللهم ارزقنا


سلام.....
کاش قسمت بشه بازم....
مامان الینا
25 فروردین 92 15:23
سلام عزیزم خیلی وب با صفایی دارید خیلی خوشم اومد ممنون


سلام عزیزجان....
خواهش میکنم.... لطف داری
علامه كوچولو
26 فروردین 92 12:28
سلام
عالي بود..واقعا تجديد خاطره شد...
انشاءالله دوباره قسمت همه بشه مخصوصا ارزومندهايي كه تا بحال نرفتند
اما يه چيزي برام جالب و عجيب بود تا جاييكه يادمه سال 85 كه مشرف شديم كوه صفا رو حصار نكشيده بودند!!!ومن خودم رفتم چند دقيقه اي روي يكي از صخره هاش نشستم......خداييش موندم اينا به چي فكر ميكنند و هدفشون چيه؟اين جور امور رو اينقدر مقدس مأبانه حصار ميگيرن اون وقت.....


سلام خانم.....
انشاءالله به زودی بازم نصیبمون بشه....
آره کوه صفا رو حصار کشیده بودن.... شاید جهت اینکه زائرین اینقدر روش نرن و ننشینن(استفاده نبرن)....
اما کوه مروه اینقدر کوچیک بود که فقط پارافین زده بودن و محصورش نکرده بودن که ما اندکی روش ایستادیم.....